شهریورانه
و به این پنجره خورشید طلوع خواهد کرد
بوته ی خاطر آن یار گلی خواهد داد
یار باز تو را خواهد خواند
و تو خواهی فهمید که به آغاز سفر نزدیکی
کوله بارت بردار
دست تنهایی خود را تو بگیر و از آیینه بپرس
منزل روشن خورشید کجاست . . .
ناهید نوشت : شهریور امسال با باران عشق خداوند شروع شد چه شادمانه و مستانه می بارد . دلم میخواهد به زیر باران بروم و دستانم را باز کنم تا بارش سخاوتمندانه اش مرا خیس کند .به این فکر میکنم که چه بی توقع می بارد , فقیر و غنی برایش فرقی ندارد برسر همه می بارد ، گاهی آرام و گاهی تند و اگر باران نبود به راستی چه میشد ؟ زمین برکتش را از چه چیزی میگرفت ؟ گلها چطور می توانستند بخندند و شاد باشند ؟ آیا درختان می توانستند باز هم سبز و شاد باشن ؟ و مهمتر ازهمه اگر باران نبود دیگر عشاق نمیتوانستند زیر باران خاطره بازی کنند و این شعر سهراب هم دیگر نبود :
" چترها را باید بست زیر باران باید رفت "
پرودگار بی همتای من فقط می توانم بگویمت : " هزاران بار سپاس "
*اینجا دنیای مجازی ...
صدای مرا از نی نی وبلاگ میشنوید ...
هم میهنان عزیز با سلامی گرم و شاد و با آرزوی روزهایی آرام و پر از عشق برای شما . از بهشت ایران زمین برای شما گزارش میدهم . هوا اینجا عالی کمی بهاری متمایل به هوای پاییزی با شبهای تقریبا زمستانی و روزهای تابستانی کم کم کمرنگ میشوند .
این روزها دلم میخواهد دائم این جمله را بگویم " اوووووووووف عجب روزای باحالی" هوا اینجا واقعا عالیست و به دوستان عزیز پیشنهاد میشود برای مسافرت اخر تابستان حتما سری به اینجا بزنند که هرگونه تعلل موجب محروم شدن شما از برکتهای الهی در این خطه می باشد . اگر بخواهم از اتفاقات این ماه بگویم خوشبختانه همه چیز خوب است و به قول خواننده معروف که میگه " همه چی آرومه من چقدر خوشبختم ".
این ماه به دیدار برادر جانمان که در دیار غربت به سر می برد و روزهای مقدس سربازی را می گذراند رفتیم . خوشبختانه که همه چیز خوب بود و چشمش به جمال خانواده و اللخصوص آبجی کوچیکه که بنده باشم روشن شد . ( یعنی خود شیفتگی در حد المپیک )
3 مهر هم عروسی دخترخاله جانمانه و همه در تب وتاب عروسی هستند از لباس خریدن و دوختن بگیر تا انواع و اقسام مدل ها برای عملیات خوشگلاسیون برای شب عروسی . امیدوارم همه کسایی که روی این کره خاکی هستند به نیمه گمشده شون برسن و طعم عشق و وصال رو توی زندگیشون بچشن . خدایا شکرت
وقتی میشینم فک میکنم میبینم با اینکه روزام دارن تند تند میگذرن ولی قشنگن . یه روزایی فقط در حال بدو بدو ام و یه روزایی که همه چی آرومه و بی دغدغه دلم واسه اون روزای بدو بدو تنگ میشه و واقعا به این نتیجه میرسم که زندگی همین لحظه هایی که داره میگذره و چقدر خوبه که نقشمو تو این روزا خوب بازی کنم و محکم وصبور باشم تو لحظه هایی که قراره نقشای سخت بازی کنم . در هر حال فقط میگم خدایا شکرت به جایی که الان ایستادم .
اینم کار نقاشی این ماهمه :