4 اسفند 92
من و خداوند هر روز صبح
فراموش می کنیم ....
او خطاهای من را ....
و من لطف او را .....
به امید روزهای زیباتر از دستان مهربان او .....
ناهید نوشت : اسفند آمده است ، اسفند زیبا ، همان ماه ساده و بی ریا ، همان ماه تنها و دوست داشتنی ، همان ماهی که همه آنقدر سرگرمند که کسی گذر روزهایش را متوجه نمیشود . همان ماهی که همه برای رسیدن به فروردین نادیده اش می گیرند . همان ماهی که کسی متوجه حضورش نیست . فقط با آمدنش همه چیز کمی سریعتر پیش می رود . گاهی با خودم میگویم این ماه چقدر غریب است و من عاشق این ماهم با همه تنهایی و غریبی اش. با حضورش مرا به روزهای گذشته می برد . روزهایی که دلم میخواهد تک تکشان را به یاد داشته باشم . همان روزهای رنگی و پر از خاطره چند سال پیش . یادش بخیر روزهای گرم حضور آن دوست ، روزهای پر از عشق ، روزهای با هم بودنمان ، روزهای آرام من ، روزهایی که حاضرم تمام زندگی ام را بدهم تا یک بار دیگر بدستشان بیاورم . روز 4 اسفند ، روز تولد آن دوست ..... و حالا این منم تنهای تنها بدون حضورش در روز تولدش ..... این روزها دلم عجیب هوایش را در سر دارد و باز هم فقط این اشکهایم هستند که به دادم می رسند تا شاید کمی آرام شوم .........
* بهمن رفت ، اسفند اومد . این ماهو واقعا دوست دارم و دلم میخواد هر روزش به آروم ترین شکل ممکن بگذره . ماهی که منو به قلب خاطراتم می بره . همون زمان ها و روزهایی که همه چیز یه طور دیگه بود . همه چیز خیلی قشنگ بود ، اصلا انگار قشنگیش یه طور خاص بود ولی افسوس .......... دلتنگم ، خیلی هم دلتنگم ، روزهام گاهی با بغض گاهی با اشک می گذره ..... نمی دونم می تونم بازم تحمل کنم یا نه . فقط هر صبح که بیدار میشم میگم خدایا خودت هوامو داشته باش که فقط خود خودت میدونی تو دلم داره چی میگذره . موهام دارن دونه دونه سفید میشن . خدایا بازم دلمو میسپرم به تو و امید به روزهای آینده بهتر......
در خالصانه ترین کنج قلبم ،
آنجا که خبر از ریا و دو رنگی نیست ،
با تمام وجودم برایش آرزو میکنم
بهترین هایی را که هیچکس برایم هیچوقت آرزو نکرد .........