وبلاگ ناهیدوبلاگ ناهید، تا این لحظه: 11 سال و 7 ماه سن داره

در جست و جوی یک رویا

گذر روزها

1392/5/6 14:28
نویسنده : ناهید
1,386 بازدید
اشتراک گذاری

زندگی باید کرد ! گاه با یک گل سرخ گاه با یک دل تنگ

گاه با سوسوی امیدی کمرنگ زندگی باید کرد ! گاه با غزلی از احساس

گاه با خوشه ای از عطر گل یاس زندگی باید کرد !

گاه با ناب ترین شعر زمان گاه با ساده ترین قصه یک انسان زندگی باید کرد !گاه با سایه ابری سرگردان

گاه با هاله ای از سوز پنهان گاه باید روئید از پس آن باران گاه باید خندید بر غمی بی پایان

این روزها یکان یکان میگذرند آرام آرام یکی پس از دیگری و هرروز برگی از دفتر عمرم ورق می خورد و من در بعضی از روزها در بهت حوادث گذشته ام ! با هم بودنها , دوریها , حرفها. هنوز جدایی را باور نکرده ام بعد از گذشت این همه مدت . جدایی ! چه واژه غریبی بود در گذشته برایم و حالا این روزها این واژه خودش را در لغت نامه زندگیم جای داده است . چه سخت میگذرد این روزها و گاهی انگار زمان اصلا نمیگذرد و ایستاده و میخواهد خاطرات گذشته را برایم مرور کند در تک تک لحظه ها و ثانیه ها . چه تک نفره های سختی .این روزها میان خاطراتم تنها مانده ام . دلم پرواز میخواهد میخواهم مثل یک پرنده باشم پرواز کنم به آنجا که دلم میخواهد .......

وقتی نظراتتون رو خوندم کلی فکر کردم به اینکه چقدر آدمهای مهربونی اطرافم هستن و اینکه چقدر نگران حال منن . آدمایی که حتی منو نمیشناسن و نمیدونن من کیم ولی دلاشون به وسعت یه دریا ست و حتی بیشتر از اون .آدمایی که هر کدومشون خواستن یه جوری باهام همدردی کنن . یکی منو دعوت به صبر کرد , یکی بهم گفت حکمته , یکی وجود خدا رو بهم یادآوری کرد و بعضی هاهم قصه زندگی خودشونو واسم تعریف کردن تا بتونن آرومم کنن . خدایا من به خاطر وجود این آدمها که بوی ناب انسانیت میدن ازت ممنونم . گاهی احساس میکنم بی نهایت خوشبختم . خدا همیشه از هر چیزی بهترنش رو به من داده  مثل دوستام , مثل خانواده ام .اگر چه تو زندگیم سختیهای خیلی زیادی بوده ولی همه اون سختیها چیزای خیلی زیادی به من یاد داده که شاید تو بهترین کتاب دنیا هم نمی تونستم یادشون بگیرم . حتی وقتی عاشق شدم بهترینشو بهم داد ولی اینکه چرا عشقم به اینجا رسید و نمیدونم .............

این روزها پر از دلتنگیم  روزهای ماه رمضون برام کلی خاطره اس . ولی خب کاری نمیتونم انجام بدم به جز صبر , زندگیم جریان داره باید به زندگیم ادامه بدم . ولی نمیتونم فراموش کنم کسیو که تو تاروپود روحمه .

توی این مدتم تنها اتفاقی که افتاد این بود که تو استخدامی شرکت بیمه نوین شرکت کردم تو مصاحبه اول قبول شدم و برای مصاحبه دوم رفتم تهران و فعلا منتظر جوابش هستم امیدوارم هر چیزی  که به صلاحمه پیش بیاد . همیشه تو ماه رمضون اتفاقات خوبی برام افتاده  بازم همه امیدم به رحمت خداست . خدایی که همیشه کنارم بوده و حتی لحظه ای تنهام نذاشته مخصوصا توی این روزها که اشکهام بی اختیار میاد ........ تو این شبها محتاجم به دعاتون .

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (13)

مامان اهورا
6 مرداد 92 21:36
عزیز دلم ناهید جونم .بهترینها رو برات ارزو دارم . امیدوارم هرچی خیره و صلاحه برات پیش بیاد. بجز صبر مگه کار دیگه میشه کرد عزیزم؟؟؟فقط ی سوال همیشه تو ذهنمه . دوستت چطور تونست ؟؟؟؟


ممنونم دوست خوبم . انقده خوشحالم دوستای خوبی مثل شماها رو دارم . شده دیگه کاریش نمیشه کرد. شاید صلاح جفتمون بود شاید.....شایدم نه نمیدونم واقعا
مامان اهورا
7 مرداد 92 14:09
عزيزم خصوصي
فرناز خاله آرسن جون
7 مرداد 92 17:15
گلم خوشحالم که با پست برگشتی آره عزیزم میگذره همه چی توی این دنیا میگذره و منم میدونم تو دختر صبور و مقاومی هستی راستی بهت تبریک میگم ایشالله اونم رد کنی شیرینی شو بخوریم


مرسی عزیزم امیدوارم که قبول شم.بوس .مرسی که بهم سر میزنی
مامی سویل
9 مرداد 92 10:59
سلاااااااااااااااااااااااااااااااااااااااام ناهید جون کجایی پس دختر .. چرا نمیای وب سویل نکنه قهری؟؟؟؟. باشه حالا که من اومدم بذار یه دعایی برات کنم. ایشاللهههههههههههههه همیشه موفق شی خانوم
مامی سویل
12 مرداد 92 11:28
ناهید جون همین الان میشه دوباره بیایی؟؟؟؟ اخه الان اپ شدیم
مامان ملینا
24 مرداد 92 12:17
سلام ناهید جون ،همیشه به خدا توکل کن و همیشه به یادش باش که هیچ وقت تنهامون نمی ذاره.منم می دونم تو دختر صبوری هستی .ان شالله تو استخدامی بیمه هم قبول بشی.منتظر یه شیرینی هستیم


سلام زهرا جون مرسی که بهم سر میزنی وبا پیامهای قشنگت دلگرمم میکنی . من همیشه به خدا توکل کردم اگه اون نبود منم الان نبودم .
پگاه مامان آرتین
27 مرداد 92 11:49
عزیزم زیبا بود کلی انرژی گرفتم. دوست داریم.آپیم عزیزم


من دوست دارم هم خودتو هم اون پسر ماهتو.
فرناز خاله آرسن جون
28 مرداد 92 17:15
گلم ممنون بابت ابنهمه لطف و مهربونیت ما متتظر ناهیدی هستیم که همیشه پر انرژی بود و مطلب تازه داشت
مامان بهداد
29 مرداد 92 10:29
به حکمتش دل بسپار...
به سوی او قدمی برداریم . . .
آتشی که نمی سوزاند ابراهیم را . . .
دریایی که غرق نمی کند موسی را . . .
کودکی که مادرش او را به دست موج های نیل می سپارد تا برسد به خانه تشنه به خونش . .
دیگری را برادرانش به چاه می اندازند سر از خانه عزیز مصر در می آورد.....!
آیا هنوز هم نیاموختی؟! . . .
که اگر همه عالم قصد ضرر رساندن به تو را داشته باشند و "خدا نخواهد" "نمی توانند"....
پس به تدبیرش اعتماد کن ..... ........به او توکل کن........
و به سمت او قدم بردار....تا ده قدم آمدنش به سوی خود را به تماشا بنشینی
ناهیدم بهترینها رو برات آرزو می کنم.
فقط صبر کن و منتظر باش.
و به تدبیر خدا اعتماد کن.


چشم مریم مهربونم . از اینکه انقدر به یادمی ازت ممنونم و از متن قشنگت هم ممنون خیلی قشنگ بود خیلی. پر از امید بود . تمام سعیمو میکنم.
مامان بهداد
29 مرداد 92 10:30
خصوصی داری گلم.
نگارین
2 شهریور 92 18:31
آرام باش ،
حوصله کن ،
آب های زودگذر ،
هیچ فصلی را نخواهند دید
از ریگ های ته جویبار شنیده ام
مهم نیست که مرا
از ملاقات ماه و گفت و گوی باران
بازداشته اند !
من برای رسیدن به آرامش
تنها به تکرار اسم تو
بسنده خواهم کرد !
حالا آرام باش
همه چیز درست خواهد شد..


متنت خیلی قشنگ بود خیلی خوشم اومد. چشم سعی میکنم آروم باشم .
فرناز خاله آرسن جون
5 شهریور 92 1:03
گلم منتظر پستهای جدید هستیم ما رو از خودت حروم نکن دوستدار همیشگی ات


چشم خاله فرناز منم دوست دارم عزیزم خیلی زیاد. می بوسمت.
مامان اهورا
6 شهریور 92 22:23
ناهید چرا نمینویسی؟؟؟ دلم برات خیلی تنگ شده دوستم