لیاقت عشق
روزی شیوانا پیر یکی از شاگردانش را دید که زانوی غم بغل گرفته و گوشه ای غمگین نشسته است . شیوانا نزد او رفت و جویای حالش شد . شاگرد لب به سخن گشود و از بی وفایی یار صحبت کرد و اینکه دختر مورد علاقه اش به او جواب منفی داده و پیشنهاد ازدواج دیگری را پذیرفته است .
شاگرد گفت که سال های متمادی عشق دختر را در قلب خود حفظ کرده بود و با رفتن دختر به خانه مرد دیگر او احساس می کند باید برای همیشه با عشقش خداحافظی کند .
شیوانا با تبسم گفت :" اما عشق تو به دخترک چه ربطی به دخترک دارد !؟ "
شاگرد با حیرت گفت : " ولی اگر او نبود این عشق و شور و هیجان هم در وجود من نبود !؟ "
شیوانا با لبخند گفت : چه کسی این را گفته است . تو اهل دل و عشق ورزیدن هستی و به همین دلیل آتش عشق و شوریدگی دل تو را هدف قرار داده است . این ربطی به دخترک ندارد . هرکس دیگر هم جای دختر بود تو این آتش عشق را به سمت او می فرستادی . بگذار دخترک برود .
این عشق را به سوی دختر دیگری بفرست . مهم این است که شعله این عشق را دلت خاموش نکنی . معشوق فرقی نمی کند چه کسی باشد !
"دخترک اگر رفت با رفتنش پیغام داد که لیاقت این آتش ارزشمند را ندارد . "
چه بهتر ! بگذار او برود تا صاحب واقعی این شور و هیجان فرصت جلوه گری پیدا کند ! به همین سادگی !