وبلاگ ناهیدوبلاگ ناهید، تا این لحظه: 11 سال و 6 ماه و 20 روز سن داره

در جست و جوی یک رویا

مسابقه

و اما مسابقه ...... فرناز جون خاله آرسن گلم منو به یه مسابقه دعوت کرده و موضوع این مسابقه اینه که یه پست بزاریم و علت علاقه مون به وبلاگمون رو بگیم و بعد از سه نفر از دوستامون برای شرکت تو این مسابقه دعوت کنیم . و اما علت علاقه من : وبمو دوست دارم چون اولا دوستای خیلی گلی مثل شما ها پیدا کردم . دوم اینکه میخوام چیزایی رو که اینجا ثبت میکنم به بچه هام نشون بدم تا بدونن مامانشون قبل اونا چه آرزوها و رویاهایی داشته . و حتما در آینده وبی خواهم ساخت که خاطرات روزهای زندگیمو ( البته هر وقت +2 شدم ) ثبت خواهم کرد . از فرناز مهربونم هم ممنونم که منو به این مسابقه دعوت کرده و منم از سه تا از دوستام برای شرکت...
28 بهمن 1391

ولنتاین

  سلام دوستای مهربونم روز عشق رو به همه دوستای مهربون وبلاگی تبریک میگم . لحظه لحظه زندگیتون سرشار از عشق .  این کلیپ هم تقدیم به همه کسایی که پر از عشقن .  من که عاشق این کلیپم . ساز دهنی ام را بی حضور تو به دهانم میگذارم و سرخوش از عشقت نوای خاموش قلبم را مینوازم تا شاید نسیم صدایم را به تو برساند و باز تو را به یاد قلبم بیندازد . روز عشق مبارک . ( برای یک دوست ) ...
25 بهمن 1391

خواب فرشته های زمینی

گنجشک لالا سنجاب لالا آمد دوباره مهتاب لالا لالا لالا لالایی لالالالایی لالالالایی گل زود خوابید مثل همیشه قورباغه ساکت خوابیده بیشه لالا لالایی لالالالایی لالا لالایی لالا لالایی جنگل لالا برکه لالا لالا لالایی لالالالایی لالا لالایی لالا لالایی   برای دیدن عکسها به ادامه مطلب برید ..... عاشق این نی نی هستم . دلم میخوادش . خدایا یه چندتا از نی نی ها هم نصیب ما بگردان  ( الهی آمییییییییییییننننننننننننننننننن ) ...
18 بهمن 1391

آرزو میکنم ( برای یک دوست )

گاهی رویاهایی آرزو میکنم تمام نشدنی و آرزوهایی پر شور که از میانشان چند تایی و یا همه برآورده شوند . آرزو میکنم که دوست داشته باشیم آنچه را که باید دوست بداریم و فراموش کنیم آنچه را که باید فراموش کنیم شوق آرزو میکنم , آرامش آرزو میکنم آرزو میکنم که با آواز پرندگان بیدار شویم و با خنده کودکانمان زندگی کنیم به عشق و آرزو میکنم دوام بیاوریم در رکود , بی تفاوتی و ناپاکی روزگار و آرزو میکنم خودت و خودم باشیم . ...
15 بهمن 1391

سالگرد عشق

خدایا سومین بهار عشق هم گذشت دلتنگی هایم را هیچ بارانی آرام نمی کند فکری کن اشکهایم طعنه میزند بر باران رحمتت نمیدانم از دلتنگی عاشقترم یا از عاشقی دلتنگ تر  فقط میدانم در آغوش منی بی آنکه باشی ...
13 بهمن 1391

کمربند پدر

رامبد کیف مدرسه را با عجله گوشه ای پرتاب کرد و بی درنگ به سمت قلک کوچکی که روی تاقچه بود ، رفت . همه خستگی روزش را بر سر قلک بیچاره خالی کرد . پولهای خرد را که هنوز با تکه های قلک قاطی بود در جیبش ریخت و با سرعت از خانه خارج شد . وارد مغازه شد . با ذوق گفت : ببخشید آقا ! یه کمربند می خواستم . آخه ، آخه فردا تولد پدرم هست ... . مغازه دار میگه : به به . مبارک باشه . چه جوری باشه ؟ چرم یا معمولی ، مشکی یا قهوه ای ، ... پسرک چند لحظه به فکر فرو رفت . فرقی نداره . فقط ... ، فقط دردش کم باشه !  ...
3 بهمن 1391

مادر آینده

وقتی مادر میشی از همون روزهای اول بزرگ شدن بچه ات رو ثانیه به ثانیه جلو چشمات می بینی و اون ته ته های دلت دوست داری بزرگ بشه. بزرگ و موفق. وقتی هفته اول تو مطب دکتر برای چکاپ های روتین نوزادت رو تو بغل گرفتی و مادر کنار دستیت ازت می پرسه کوچولوتون چند وقتشه؟ فوری جواب میدی ۳ روزشه حتی می تونی بگی ۷۹ ساعت ۲۳ دقیقه اشه (درحالیکه جای بخیه هات هنوز دارن ذوق ذوق می کنن ولی تو دلت داره قند آب میشه از اینکه بالاخره بعد ۹ ماه بچه ات رو به آغوش کشیدی) . وقتی چند وقت بعد تو همون مطب یه مادر دیگه ازت می پرسه کوچولوتون چند وقتشه؟ میگی مثلا ۴۵ روز (در حالیکه چشمات از بی خوابیهای مکرر شبانه که قبلا هییییچ تصوری ازشون نداشتی دارن پیلی پیلی میرن ولی...
28 دی 1391