30 فروردین 1395
می گویم : "آمین !"
پیش از آن که دعا کنم ،
پیش از آن که آرزوهای رنگارنگم را رو به رویم بچینم و یکی را انتخاب کنم
همه چیز را به خودش واگذار میکنم
می دانم که بیشتر از خودم نگران من است
و می دانم که همه رویاهای قشنگ و دوست داشتنی ام را می داند ...
پس چشم هایم را میبندم و از ته دل می گویم : "آمین"
چرا که می دانم یکی آن بالا مرا خیلی دوست دارد ....
امروز 30 فروردین 1395 و 18 آوریل 2016 سالروز بیست و نهمین بهار زندگی من است و امسال آخرین سال دهه بیست زندگی ام خواهد بود و من به خودم قول داده ام که از امروز به بعد تا آخرین روز 29 سالگی ام را با همه عشقم زندگی کنم و تک تک لحظه هایش را به عالی ترین شکل بسازم و متبرک بدارم و به همه ثانیه هایش رنگ های شادِ شاد و پر از احساس بزنم و به همه آرزوهای قشنگ و دوست داشتنی ام برسم همان آرزوهایی که در اولین روز سال نو من و خداوند درباره شان صبحت کردیم و قول و قرارهایمان را گذاشتیم و او همه شان را می داند ....
پس من از همین لحظه آخرین جمله روز 29 سالگی ام را می نویسم : " خدایا سپاسگزارم که همه شان برآورده شد . "
و خدایا
من از اینکه لحظه به لحظه زندگی ام را نفس میکشم ، سالمم ، حس میکنم ، می بینم ، می شنوم ، لمس میکنم و عزیزانم در کنارم هستند سپاسگزارم و از تو میخواهم به زندگی ام عشق ، آرامش ، شادی ، برکت و ثروت الهی ات را چون باران رحمت الهی ات به وفور ببخشی و از اینکه در تمام لحظه هایم حاضری از تو ممنونم . " ناهید تو "