بهارانه
خودم را دوست میدارم
همه جا همراهم بوده
همه جا
یک بار نگفت حاضر نیستم با تو بیایم
آمد و هیچ نگفت
حرف نزد
گفتم و او شنید
رنجش دادم و تحمل کرد
خودم را سخت دوست میدارم .....
ناهید نوشت : دلم میخواهد در روزهای بهار تنها در ایوان خانه مان بنشینم و به گلهای رنگارنگی که در حیات خانه مان با رنگهای زیبایشان جلوه خاصی به خانه مان می دهد نگاه کنم . نور آفتاب ، آسمان آبی ، درختان سبز ، گلهای رنگی حیات ، نسیم بهاری که آرام صورتم را لمس میکند ،قدم زدن های مادرم در میان گلها و بازی های کودکانه پسر خواهرم و صداهای پر از شادی کودکانه اش که از میان گلها و حیات به این طرف و آن طرف می رود و صدای زنگ در خانه مان که نشان از آمدن پدر دارد ، انگار در این لحظه همه زندگی در رقص و شادیست و چقدر دلم میخواهد در این لحظه زمان بایستد تا به خدایم بگویم : هزاران بار شکرت که من خوشبخت ترین دختر روی زمینم .....
* عید امسال هم گذشت با همه قشنگیاش . من که امسال بعد تعطیلات اول رفتم سرکار و تا غروب محل کارم بودم و یه خورده با رئیسم سر این مسئله بحثمون شد اونم بی معرفت ساعت کاریمو گذاشت تا 7:30 غروب که واقعا ناراحت شدم . نه جای خاصی رفتیم و نه اتفاق خاصی افتاد . ولی با همه اینا خدا رو شکر . قبل عید هم آموزشگاهمون نمایشگاه نقاشی گذاشت که عکسا شو گذاشتم . روز تولدمم امسال خوب بود . و فعلا همه چی خوبه خداروشکر . امتحان استخدامی اومده که خرداد امتحانشه و شرکت کردم و امیدوارم هر چی که خیر پیش بیاد .
هفت سین خونه مادربزرگم
کار خودم تو نمایشگاه که البته خیلی خوب نشد به خاطر اتفاقاتی که واسم افتاده بود نتونستم خوب کار کنم روش
آثار بچه های آموزشگاه
هدیه تولد فروردین 94 از طرف مامانم و خواهرم