30 فروردین 93
نیما یوشیج در جشن یک سالگی فرزندش نوشت :
پسرم ، یک بهار یک تابستان
یک پاییز و یک زمستان را دیدی !
از این پس همه چیز جهان تکراریست.....
جز مهربانی
یاد من باشد فردا دم صبح جور دیگر باشم ، بد نگویم به هوا، آب ، زمین
مهربان باشم، با مردم شهر و فراموش کنم هر چه گذشت
خانه ی دل، بتکانم ازغم و به دستمالی از جنس گذشت ،
بزدایم دیگر،تار کدورت از دل
بذر امید بکارم، در دل لحظه را در یابم ،من به بازار محبت بروم فردا صبح
مهربانی خودم، عرضه کنم یک بغل عشق از آنجا بخرم
باور این را بکنم، که دگر فرصت نیست و بدانم که اگر دیر کنم ،مهلتی نیست مرا
و بدانم که شبی خواهم رفت و شبی هست، که نیست، پس از آن فردایی
یاد من باشد ......
من به خود باز بگویم
این را ، مهربان باشم با مردم شهر و فراموش کنم هر چه گذشت......
امروز 30 فروردین 1393 و 19 آوریل 2014 . من امروز 27 ساله شدم . 27 امین برگ دفتر زندگیم هم ورق خورد و من در 27 امین بهار زندگیم سالم و تندرست و در کنار خانواده ام هستم . بیش از نیمی از دهه سوم زندگیم گذشت که پر از روزهای رنگی و خاکستری بوده . روزهای پر تب و تابی که یکی پس از دیگری گذشتن . روزهایی که من در همه لحظاتش همه سعیم رو برای مقاوم بودن و محکم بودن کردم و در تک تک اون لحظه های سخت همیشه و همیشه فقط یک نفر کنارم بود و اون کسی نبود جز.....
خدا
و من به خاطر وجودش و به خاطر همه لطف و رحمتش و به خاطر حضورش در همه ی اون لحظه های سخت بی نهایت ازش ممنونم و تشکر میکنم و از اون وجود ازلی و ابدی که مایه آرامش بی نهایته منه میخوام که باز هم در همیشه ی همیشه کنارم باشه و تنهام نزاره ..........
و من در همه لحظه های تلخ و شیرین روزهایم یاد گرفتم که تنها و تنها یک چیز را همیشه به یاد داشته باشم:
این نیز بگذرد ......